شب های روشن

"شب کم نظیری بود، خواننده عزیز! از آن شب‌ها که فقط در شور شباب ممکن است. آسمان به قدری پرستاره و روشن بود که وقتی به آن نگاه می‌کردی بی‌اختیار می‌پرسیدی آیا ممکن است چنین آسمانی این همه آدم‌های بدخلق و بوالهوس زیر چادر خود داشته باشد؟ بله، خواننده‌ی عزیز، این هم پرسشی است که فقط در دل یک جوان ممکن است پدید آید. در دل‌های خیلی جوان. اما ای کاش خدا این پرسش را هرچه بیشتر در دل شما بیندازد!" با این جمله‌ها وارد جهان داستان می‌شویم. داستان بلندی از داستایفسکی که در سال ۱۸۴۸ و به عنوان دومین اثرش منتشر شده است. داستایفسکی خود، در یکی از نامه‌هایش، آن را «رمان احساساتی» تعریف کرده است. کریم مجتهدی فیلسوف معاصر در کتابی با عنوان «آثار و افکار داستایوفسکی» به بررسی شاهکارهای داستایوفسکی پرداخته است. او شب‌های روشن را چکیده و کپسولی از جهان داستانی و تفکر این نویسنده‌ی بزرگ می‌داند. کل داستان در چهار شب روایت می‌شود و در صبح به پایان می‌رسد. داستان شب‌هنگام آغاز می‌شود اما شبی روشن. شب روشن ویژگی کلانشهر سن پترزبورگ است که به دلیل داشتن بیشترین عرض جغرافیایی در کره‌ی زمین تابستان‌ها خورشید در آن به طور کامل غروب نمی‌کند و شب تا صبح هوا روشن است. جوانی تنها ولی پرشور شب‌ها در خیابان پرسه می‌زند. او دلبسته‌ی شهرش سن پترزبورگ است و به ساختمان‌ها عشق می‌ورزد. یکی از شب‌ها به دختری برمی­‌خورد و این آغاز دلدادگی است. دختر عاشق کس دیگری است و شرط می‌گذارد که جوان قول دهد عاشقش نشود. دیدارهای شبانه و گفتگوها ادامه می‌یابد. جوان که دلبسته‌ی دختر شده حامی او برای رسیدن به عشقش می‌شود. عشق پاکی که در وجود جوان شکل گرفته اگرچه به ظاهر ناکام می‌ماند اما او را قادر می‌کند از انزوایش خارج شود و از تمایلات و افکارش با دیگری سخن بگوید؛ کاری که پیش از این ناتوان در انجامش بوده است. در پایان داستان و در صبحی که شب‌های روشن جوان به آخر رسیده او با خودش (خطاب به دختر) می‌گوید: «ولی آیا من آزردگی‌ام را به یاد می‌آورم، ناستنکا؟ آیا بر آینه‌ی روشن و مصفای سعادت تو ابری تیره می‌پسندم؟ آیا در دل تو تلخی ملامت و افسون افسوس می‌دمم و آن را از ندامت‌های پنهانی آزرده می‌خواهم و آرزو می‌کنم که لحظات شادکامی‌ات را بااندوه برآشوبم و آیا لطافت گل‌های مهری که تو جعد گیسوان سیاهت را با آن‌ها آراستی که با او به زیر تاج ازدواج بپیوندی پژمرده می‌خواهم؟... نه، هرگز، هرگز و صدبار هرگز. آرزو می‌کنم که آسمان سعادتت همیشه نورانی باشد و لبخند شیرینت همیشه روشن و مصفا باشد و تو را برای آن دقیقه‌ی شادی و سعادتی که به دلی تنها و قدرشناس بخشیدی دعا کنم. خدای من، یک دقیقه‌ی تمام شادکامی! آیا این نعمت برای سراسر زندگی یک انسان کافی نیست؟»

نویسنده: فئودور داستایفسکی
انتشارات: نشر کتاب پارسه
زبان: fa
سال انتشار: 1402
قیمت: 2,850,000 ریال
شب های روشن